نظر به اینکه از سال 1357شمسی، در ایران، و در سالهای اخیر در افغانستان، حکومتهایی با نام حکومت اسلامی یا جمهوری اسلامی با دو قرائت شیعی و سنی تأسیس گردیدند که اولی علیرغم ناکامیها و معضلات بیشماری هنوز پابرجاست و دومی نیز به دلایلی از جمله: حملهی مستقیم آمریکا و متحدان داخلی او در داخل افغانستان، بیش از چند سالی دوام نیاورد و سرنگون گشت؛ با این حال، آثار و پیامدهای مستقیم و غیر مستقیم پیوند دین و سیاست در این دو کشور، به علاوهی اقدامات نسنجیده و افراطی پارهای از گروههای به اصطلاح اسلامی، بسیار بیش از آن چیزی است که تصور میشود.
یکی از مهمترین و برجستهترین آثار و پیامدهای موضوع فوق، بروز و ظهور اندیشهی «جدایی دین از سیاست» و بیان اینکه «حکومتهای مبتنی بر عقاید و باورهای دینی» از ادارهی جامعه به طور کلی، و حاکمیت و دولت، به ویژه، نه تنها ناتوانند، بلکه مشکل ساز نیز هستند.
بر این اساس از سوی مجامع، تریبونها و فعالان سیاسی و روشنفکری، با تشکیل هر نوع حکومت دینی با شدت مخالفت میشود و کمتر روزنامه و نشریهای است که به محض اخذ مجوز انتشار، یکی از مقالات و موضوعاتش، هجوم و نقدی غیر علمی و نا عادلانه به اسلام سیاسی و چیزی به نام حکومت اسلامی، نباشد و اگر احیاناً با یکی از رهبران و متفکران احزاب و جمعیتهای اسلامی، مصاحبه و مناظرهای صورت گیرد، حتماً یکی از سوالاتی که او را بوسیلهی آن تحت فشار قرار میدهند، این است که شما یک حزب دینی هستید یا یک حزب سیاسی و یا ملی و... و یا آیا شما میخواهید حکومت اسلامی برپا کنید؟ اگر جواب این پرسش مثبت باشد، فوراً خواهند گفت: مگر تجربهی ایران و افغانستان و سایر حاکمیتهای اسلامی عرب در همین زمان و یا زمانهای گذشته(صفوی و عثمانی) را فراموش کردهاید؟! اگر حکومت شما چیزی شبیه آنهاست کارنامهی آنها نمرهی قبولی ندارد و مردم از چنین حاکمیتها و نظامهایی خسته شده و گریزاناند.
اگر هم، پاسخ به سوال «برپائی حکمت اسلامی» منفی باشد، اولاً با سرزنش و شاید حملهی گروههای اسلامی تا حد تکفیر و ارتداد مواجه می شوید، ثانیاً از سوی احزاب غیر دینی و طرفداران جدایی دین از سیاست، مورد حمله و هجوم و حتی تمسخر قرار میگیرید که «شما اسم را عوض کردهاید و فقط دنبال کسب قدرت هستید»!!
در چنین وضعیتی بهترین راه چاره این است که بگوئیم:
اولاً) در جوامع دموکراتیک و آزاد هر کس حق دارد حزب و گروهی را تشکیل دهد و سایرین را نیز به دور آن جمع کند و چنین حقی برای دیندار و غیر دیندار مساوی است، چنانکه در بسیاری از کشورهای اروپایی احزاب دموکرات مسیحی تشکیل گردیده و در تشکیل و راهاندازی دولت نیز سهیماند در حالی که این جوامع مهد اولیهی سکولاریسم و جدایی دین از سیاست هستند.
ثانیاً) تعیین نوع حکومت، حق مردم است و ما به خود حق نمیدهیم برای آنان تصمیمگیری کنیم، بلکه بهتر است مردم خودشان تصمیم بگیرند و اگر زمانی به قدرت دست یافتیم، ما فقط آن را پیشنهاد میکنیم و مردم در رد و قبول آن مختارند.
ثالثاً) ما بیش از آنکه دغدغهی نوع و نام حکومت را داشته باشیم، دغدغهی وظایف و کارکردهای آن را داریم و با هیچ کس بر سر نام و نوع حکومت مناقشهای نخواهیم کرد.
به نظر ما مهمترین وظایف یک حکومت عبارتند از:
1- ایجاد فضای آزاد برای مردم تا بتوانند آزادانه، عقیده، شغل، محل سکونت و حاکمیت و دولت خود را برگزینند و یا تغییر دهند و از این بابت احساس امنیت و آرامش کنند.
2- ایجاد زمینهها و فرصتهای مناسب برای استقرار عدالت و رفع تبعیض، به گونهای که هر کس احساس عزّت، کفایت و مفید بودن را در جامعهی خود داشته باشد و خود را شهروند فراموش شده و یا درجهبندی شده نداند!!
3- ایجاد پیوند و رابطه بین تمامی شهروندان و هموطنان بهگونهای که احساس همبستگی و یکپارچگی ملی و دینی داشته باشند و هیچ کس و یا هیچ گروه و دسته و یا نژاد و رنگی، خود را تحقیر شده و بی خاصیت نپندارد و این ممکن نخواهد بود مگر با رعایت تفاوتهای دینی، زبانی و جغرافیایی.
4- دفاع از استقلال میهن، مرزهای کشور و حفظ میراث ملی و دینی آن، با رعایت ایجاد ارتباط عزتمند با دیگران و حسن همجواری و تبادل آراء و اندیشهها و استفاده از تجارب و دستاوردهای آنان.
5- ایجاد فضایی آرام و معنوی و زمینههای لازم و کافی برای پرستش و فرمانبرداری پروردگار، از سوی تمامی کسانی که به او ایمان آوردهاند.
حال اگر در ممالک اسلامی نیز، رژیمهایی با آرای مستقیم و واقعی مردم خود، بر سر کار بیایند و به وظایف فوق عمل کنند و نام «حکومت اسلامی» را هم بر خود ننهاده باشند، نه تنها با آنان مشکلی نداریم، بلکه مدافع و یاور آنان نیز در راه استقرار صلح و عدالت و معنویت خواهیم بود. و اگر چنین نبودند، این یک سنّت الهی است که باطل و ناحق، پابرجا نخواهد ماند و در ممالک غیراسلامی نیز، مردم، ظلم و جور و فساد را تا آخر برنمیتابند و با حمایت تمامی انسانهای آزادیخواه در سرتاسر جهان و همهی سازمانهای مدافع حقوق بشر شرّ آنها را از سر خود دور میکنند و چنین وظیفهای قبل از هر کس بر عهدهی مسلمانان است؛ زیرا در نزد پروردگار، برترین و بهترین تلاشها در راه خدا، گفتن کلمهی حق پیش سلطان ظالم است.
نظرات
فارسیزبان
06 مهر 1400 - 10:00با سلام و درود خدمت استاد گرامی جناب معروفیان با فحوای کلام ایشان موافقم. در تاریخ اسلام چیزی به نام حکومت اسلامی نداشتەایم و حکومت دینی جایی ندارد. آنچه در تاریخ آمدە حاکی از دولت است که حتی برای تجربەی راشدین هم بە کار برده نشده بلکه برای زمامداری امویان اولین بار تعبیر دولت به کار گرفته شده است. پر واضح است که تجربەی امویان نیز یک تجربەی عرفی و با مددگئری از غیر مسلمانان در ادارهی امور بود. این واژەی حکومت اسلامی یا دینی را اولین بار در آثار رشید رضا میتوان یافت. پیشنهاد میشود کتاب نگا: لؤى صافى، العقيدة والسياسة معالم نظرية عامة للدولة الإسلامية، المعهد العالمي للفكر الإسلامي، الطبعة الأولی، ١٩٩٦، صص ١٨٨-١٨٩. رجوع شود.